خطرناک ترین خون آشام《پرنسس》 پارت:20
🗻از زبان کای🗻
داشتم میرفتم تو اتاق که گوشیم زنگ خورد دویدم سمتش.جادوگر بود😒دیگه ازم چی میخوای😐
جواب دادم😑😤
جادوگر:به به آقای کای!خوشحالم تلفن رو برداشتی😏
کای:از جون منو لایلا چی میخوای؟
جادوگر:بزار حرف بزنم.😡
کای:خو بِنال😤
جادوگر:میدونستی داداشات دست من هستن؟😏
کای:دروغ میگی😣😨
جادوگر:نه نمیگم میتونی صداشون رو بشنوی😏
چانیول:کای تو نیا تو حالت خوب باشه حال ما هم خوبه😥
سوهو:لازم نیست بیای خواهش میکنم😣
چن:نمیخواد بیای بزار تو سالم باشی...😔
جادوگر:بسه دیگه زیادی ز.ر زدین😏
کای:من باید چیکار کنم؟😩
جادوگر:باید لایلا رو واسم بیاری وگرنه برا خودت و داداشات خیلی بد میشه😏
کای:نه نمیتونم همچین کاری کنم😣
جادوگر:وگرنه خودت میدونی چه بلایی سرشون میارم تو هم روش😏
کای:باشه ببینم چی میشه؟😔😓
جادوگر:ببینم چی میشه نداریم باید بیاریش هر کجا که هستی فهمیدی یا بفهمونم😏😤😡
کای:شیر فهم شدم ولی برات نمیارمممم تو هممممم غلطططط می کنی به داداشای من دست بزنی[با داد]
جادوگر:پس خودت خواستی😏
کای:نه باشه کاریشون نداشه باش😔😓لایلا رو برات میارم😖
جادوگر:باشه پس خداحافظ😏
کای:خداحافظ😣