خطرناک ترین خون آشام《پرنسس》 پارت:12
⚕از زبان لایلا⚕
وای!....(داره نفس نفس میزنه😁)الان من چیکار کنم؟🤨اینقدر دویدم.که نمیدونم کجام؟😥صبر کن ببینم.😶گوشیم تو جیبمه؟آها هستش.😅
داشتم زنگ میزدم به《کارینا》بهترین دوستم و صمیمی ترین دوستم.
لایلا:الو؟سلام کارینا خوبی؟😃
کارینا:الو.سلام مرسی تو خوبی؟😀
لایلو:خوبم مرسی.فقط...😮
کارینا:چی شده چرا نفس نفس میزنی؟🤨
لایلا:اممم....وای..خدایا..بعدا بهت زنگ میزنم😨
🎀تو مغز کارینا🎀
یعنی چی شده؟خدایا.چرا اینجوری رفتار کرد.🤔اصلا حالش بد بود😶خب الان چیکار کنم؟اها زنگ بزنم اعضا؟نه نمیشه که اون ها بد تر نگران میشن باید صبر کنم تا خودش زنگ بزنه☺
🌛از زبان لایسا🌜
لایسا:بچه ها نمیخواید بخوابید؟😐
آیدینا:ولی لایلا...
آیو:بگو نونا دهنت عادت کنه 😑
آیدینا:باشه حالا همون نونا نیومد🙄
رزی:خب 《زیبای حقیقی》رو کامل دیدیم الان باید 《گابلین》رو ببینیم😙
آیو:آره بریم ببینیم😉
لایسا:خب باشه🙂
🍹از زبان لایلا🍹
چشم هامو باز کردم.دیدم به یک ستون محکم بسته شدم😥با کلی طناب.خیلی تارک بود😣
👽بعد از گذشت ۲ ساعت👽
هی داد و بیداد میکردم کسی نیست.دست هام داشتن میشکستن😩
لایلا:کمکم کنید.خواهش می کنم😮(این😮 ایموجی رو میزارم یعنی داره داد میزنه🙂)کسی نیست😮من اینجا گیر کردم😮یعنی منو دزدیدن.اما نمیدونم کی😶
👻از زبان کای👻
خدایا😣چرا باید همچین کاری کنم😔لایلا لطفا منو ببخش.ولی قطعا تو منو نمیبخشی.ما طلسم شدیم.آره طلسم شدیم.😥کاشکی میشد بهت بگم😔اما الان جادوگر میاد😓خدایا بلایی سرش بیاره من خودمو نمیبخشم.فقط.....فقط....
👜یهو نگهبان اومد👜
نگهبان:قربان ببخشید ولی داره از حال میره.چیکارش کنیم؟
کای:چی؟داره از حال میره؟چرا زودتر نگفتی؟زود باش دکتر خبر کن😤
نگهبان:و یه خبر دیگه داشتم.
کای:بنال
نگهبان:جادوگر گفتن که فردا میان دیدنشون امروز کاری براشون پیش اومد نتونستن متاسفانه بیان.
کای:اوممم.باشه برو سر کارت به نگهبان ها هم بگو مرخص هستین کاری باهاتون ندارم😏
نگهبان:ولی دختره رو چیکار کنیم فرار می کنه😐
کای:نه نمی کنه خودم میرم پیشش می مونم😏
نگهبان:چشم من رفتم.