خطرناک ترین خون آشام《پرنسس》 پارت:10
🌝از زبان لایلا🌝
رفتم تو اتاق میکاپ،که دیدم به جای گیریمور یه مرد جلوم ایستاده بود😨
خیلی ترسیدم😧😢
مرد ناشناس:به به!خوشحالم که یبار دیگه میبینمتون😏
صندلی رو چرخوند.
چی؟اون؟نه!امکان نداره
مرد ناشناس:تعجب کردی؟تعجب نکن😏
لایلا:کای!واسه چی اینکار کردی؟تو چرا آخه باید اینکار رو بکنی[با داد]😫
کای:خوب تو چنگم افتادی😏میدونم همسر من هم هستی،ولی تو چرا باید با اون دوستات همدست باشی تا بخواید من رو بکشید؟🤨
لایلا:کای باور کن ما نمیخواستیم تو رو بکشیم . اول نقشه داشتیم که آیو رو نجات بدیم بدون اینکه به کسی آسیب بزنیم😣
کای:خوبه آروم باهام حرف بزنی فقط یه شرط داره که میتونی پیشم برگردی😏
لایلا:هر شرطی باشه قبول می کنم😶
کای:هر شرطی؟هر چی بگم؟ 🤨
لایلا:هر چی که نه فعلا شرط خودتو نمیدونم که🤔
کای:باشه اما باید بگی که《کولدیسک》 رو بهم پس بدی یا خودت میفهمی چی میشه😏
لایلا:چی میشه؟
🎍از زبان لایلا🎍
نزدیکم شد تو چشم هام خیره شد.{چه منحرفانه😂💔}
کای:الان هر چی دیدی رو فراموش می کنی فقط یادت میمونه که من همسر تو ام و [کولدیسک]رو واسم میاری از خونه یا هر جایی که باشه😏
لایلا:مثل اینکه بهت نگفتم منم خون آشام هستم نمیتونی هیپنوتیزم کنی😏
✉تو ذهن کای✉
چرخیدم یه سمت دیگه.
شتتت . دختره ی هرزه
رفتم پیشش که دیدم...